خودِ من بودم،
آخرین برگِ به جا ماندۀ سرخ
بر تنِ بی حرمت و
خاکستریه
یک پیچک
نه که از بیم سقوط
نه که از ترسِ رهایی
در باد
در باد
نه به انگیزۀ ویرانگرِ مرگ
نه...
منِ برگ،
بی نوایی بودم، بی دل
در وحشتِ سرد؛
که مبادا
رفتگرِ پیر
جارو کُنَدم
پیش ازآن لحظه که هنگامۀ صبح
تو به نرمی
از رویِ تنم رد بشوی...
نیکناز
نیکناز
* عکسها از خودم ، روی عکس کلیک کنید- ابتدایِ زمستان 2010
خب نوشته اش هم كه از خودته ...
پاسخحذفبله با اجازتون!
پاسخحذفمدت ها بود برگ قرمز ندیده بودم. قشنگ بود. یادش به خیر "آخرین برگ" اُ. هنری.
پاسخحذف