...Smell My Words, Smell My Breath

کاش می‌شد یه چیزی داشتم تو مایه‌های ضبط صوت، با این تفاوت که به جای صدا می تونست« بو» ضبط کنه. یعنی دستگاهِ «ضبطِ بو». اون‌وقت مثل آی‌پادم همیشه تو اون جیب کوچیکۀ کیفم می‌ذاشتم‌ش و زیپ‌ش رو همی  با دقت می بستم که یه وقت بهش گزندی وارد نشه! بعد هر موقع دلم می خواست  Playمی‌زدم، بو ها رو برام پخش می کرد و من حالشو می بردم. برات بخوام مثال بیارم که بهتر تصور کنی و گیج نشی از این ایده، اینجوری میشه که مثلاً ساعت هفتِ شبِ تاریک سرد و بارونیِ زمستونی، خسته و کوفته از سرکار می‌رسی خونه، دوش آب داغ که گرفتی و لباسای مهربون و نرم خونه رو که پوشیدی، یه چای نعنای دبش تو اون قوری لاجوردیه که دستۀ حصیری داره دم می کنی، میاری میذاریش کنار  دستت، اون فنجون کوچولویِ ستِ خودش رو هم با یه تیکه شکلات تلخ میاری می‌چینی ورِ دلش، درست جلوی پنجره ای که مدام داره از قطره های بارون خیس می‌شه. شمع بوی تمشک رو روشن میکنی و بعد به لااوبالی ترین شکلِ ممکن روی اون کاناپۀ مخملی قرمزت ولو می‌شی جوری که هیچ چیزدنیا دقیقا به هیچ جات نیست و فیزیکی هم هیچ فشاری رو هیچ جای تن و بدنت وجود نداره. همینجوری که بوی دم کردۀ چای نعناع و تمشک داره روحتو ماساژ میده، یهو وسط زمستون دلت بوی هوای اردیبهشت می خواد، فقط برای چند دقیقه نه بیشتر، اون موقع‌س که می‌پری از تو کیف‌ت «ضبط بو» رو میاری، سرراه یه موسیقی ملو هم روشن می‌کنی که بساط عیش و لهو و لعب تکمیل بشه. میای و دوباره لم می‌دی یه کتی رو مبل، آلبومِ« بوها» رو عقب جلو می کنی و تو آلبومِ بوهای طبیعتِ ایران مثلاً، آیتمِ بوی هوای بهاری رو انتخاب می کنی، اونم با های کوالیتی. اون‌وقت ظرف چند  ثانیه اون بو تو هوای تنهاییه خونه کوچیک‌ت پخش می‌شه. چشماتو می بندی و مستانه لبخند میزنی به زندگی و این اختراع ... هر وقت حس کردی دیگه سرشار شدی، Stop رو میزنی و بو قطع میشه. آلبومِ Selection هم میتونه شامل تک-بو هایی باشه ازبوی  تن و بدن معشوق زیر بارون، بوی نفسش، بوی زیر گلوش وقتی تازه اصلاح کرده، بوی مچ دستش وقتی اون عطر بربری رو زده...اصلاً، بوی خوبِ مامان؛‌ بوی بابا؛ بوی خاک...

تازه اگه میشد  اینا رو روی Dual Layer DVD زد که آرشیو بشه، عالی بود ...یا مثلا با سیستم دالبی اگه میشد بوها رو ضبط و بعد سه بعدی پخش کرد هم که دیگه...اووووف این بشر هنوز خیلی چیزا باید اختراع کنه، خیلی چیزا...

۴ نظر:

  1. این موضوع جالبیه. همیشه دلم می خواست یه بررسی تو شاعران بکنم ببینم به کدوم حسشون بیشتر توجه داشتن. حتما در موردش کار می کنم.
    البته اینجا تاکیدت روی بوهای خوشاینده دیگه، وگرنه هر روز آدم با بوی بد دمخوره و نیازی به این فناوری نداره.
    با تعابیر مربوط به عطر، با توجه به نوشته هات، بوی تو تلخ و سرده.

    پاسخحذف
  2. آهان آره!
    بو با خودش کلی خاطره می آره!

    پاسخحذف
  3. منظورم "گوشت تلخ" نیست. اتفاقا طنزت خوب کار می کنه. چی بگم. نه تُرشی، نه شیرین.
    ببخشید، همون چیزی که گفتمه.

    پاسخحذف