Procrastination Is The Thief Of Time

خب من دوشنبه صبح ساعت 8 یه امتحان سخت دارم. امروز شنبه بود میگم بود چون الان 5 دقیقه به 12 شبه. صبح ساعت 9 با جرثقیل خودمو از تخت کشیدم بیرون. زرت تلفن زنگ خورد مامان بود. از روی ساعت دقیقاً 40 دقیقه از دنیا و مافیها و پری خانم و ممد آقا و احمدی نژاد و فوتبال و آشپزی با هم حرف زدیم. مقادیر متنابهی هم قربون صدقه یکی یه دونه دخترش که من باشم رفت که بســــــــــــــیار چسبید! تموم که شد طبق توصیه اکید مامان جون رفتم سراغ صبحونه. طبق معمول چی بخورم چی نخورم، یادم اومد که خب آدم وقتی امتحان داره باید به خودش و خورد و خوراکش برسه. املت اسپانیش با همه مخلفاتش رو ساختم و بلعیدم. تموم که شد دیدم ای بابا چند کیلو ظرف کثیف شده. اه اه از ظرف کثیف بدم میاد و از اون بدتر از موندنشون تو سینک که حالا بعداً که باسن اجازه داد شسته بشن.  وایسادم همشو بشورم، گفتم خب بذار کاغذ آلومینیوم روی گاز رو هم عوض کنم و یه دستی به آشپزخونه جان بکشم. بالاخره تموم شد. دست به کمر وایسادم ابرای خوشگل رو اقیانوس رو تماشا کنم نگاهم افتاد به شمعدونیم که حکم بچه‌م رو داره. دیدم ای بابا طفلک بی‌گناه انگار مریض شده. مثه پنیر تو کارتونا که موش سوراخش کرده باشه چند تا از برگاش سوراخ سوراخ شدن. شایدم شبونه به رگبار بستنش کسی چه می دونه. دلم براش کباب شد. بردمش تو حموم شستمش و سلمونیش کردم، گلای قرمز خوشگلشو نازو نوازش کردم. سر جاش تو بالکن یه خورده بهش کود هم دادم، دیگه توکل به خدا و ائمه اطهار ایشالله که شفا بگیره. شما هم دعا کنین. دیدم خب من که قراره امروز و فردا عینهو بختک بیوفتم رو درس و پا نشم، گشنه شدم سر ظهر  دقیقاً چه نوع خاکی باید به سرمبارکم بریزم؟
بالاخره آدم شب امتحانی دلش قیمه می خواد! نمی‌خواد؟ لپه خیس کردم. پیاز و گوشت تفت دارم با لپه و رب و ادویه و سایر مخلفات خلاصه قیمه عزیز رو بار گذاشتم. آواز خوان، سیب زمینی خلال کردم و وایسادم با دقت و حوصله ای  مثال زدنی سرخشون کردم. این وسطا یه سالاد مشدی هم با آواکادو و چری تومیتو و ذرت و قارچ و کاهو ساختم، برنج هم صاف کردم که با زعفرونی که بعدش می خواستم خیس کنم یه برنج زعفرونی  ته دیگ نون دار به عمل بیارم. شد ساعت 1 ظهر. دیدم ای بابا لازم شد یه دوش هم بگیرم خیر سرم سرحال بشینم سر درس. دوش همانا و مو خشک کردن و بعدشم ناهار.
2:30 دیگه خواب امونم نداد، چشامو که باز کردم ساعت 5 بود. سرد و بارونی و تاریک. همینجور که پهلو به پهلو می شدم تلویزیون رو روشن کردم. داشت The Notebook  نشون میداد. خونه های قدیمی ماشینای قدیمی با زنایی که عینک آفتابی گربه ای  قرمز ماتیک گلی زدن. دستمال گردن بستن. مردا با قیافۀ آلکاپونی، کفشای ورنی...حس خوبی بود. پفک پنیری خوران تا آخرشو دیدم، نامرد تازه هم شروع شده بود وقتی روشن کردم تلویزیونو. حول و حوش 8 گفتم دیگه شام رو هم بزنم و اگه خدا بخواد، به حق همین ساعت عزیز،  بشینم سر درس. وسط شام دوستم از انگلیس زنگ زد و دو تایی تمام مشکلات دنیا رو تو 45 دقیق آنالیز و سپس حل وفصل کردیم.
این گوگل ریدر بی پدر مادر هم که ما رو خفت کرده تا میرم طرف کامپیوتر400 تا آیتم نخونده میزنه بالا ( بلا نسبت چاه). هیچی حالا نمیشه که بدون خوندن اونا و جواب دادن ایمیل ها و فیس بوک  آدم ذهنشو متمرکز درس کنه، توقع زیادیه اگه یه همچین چیزی از آدم انتظار دارین. اینه که به وظیفۀ الهی‌م ‌ در زمینه وب گردی هم عمل می کنم و...بــــــــــــله! روز شنبه به طور کامل به پایان رسید و الان که در نیمه شب یکشنبه به سر می‌برم، اگه شما این کتاب و دفتر دستکِ درس من رو دیدین، بنده هم دیدم!

نمیدونم چرا فکر می‌کردم بزرگتر که شدم آدم می‌شم. انصافا هیچ فرقی نکردم با دوران مدرسه،‌ درس خوندنم آخرین لحظه بود، کیف بستنم هم  کله صبح، 3 دقیقه مونده به اومدن سرویس مدرسه. طفلک بابا چه حرصی می‌خورد از دست من.اون روزا همش مدرسه‌م دیر می‌شد. بعدش دانشگاهم حالا هم کارم. اینم که شب امتحانم!


* عکس از خودم- همین ابرها رو داشتم تماشا می کردم، روی عکس کلیک کنید- زمستان 2010

۶ نظر:

  1. تا حالا نوشته ای ندیده بودم که اینقدر خوب وضعیت خودم رو ترسیم کنه!

    پاسخحذف
  2. نیک ناز خانم سلام و درود
    من هم شدیداً به گل شمعدانی علاقمندم چرا که یادآور مادر مرحومم است... امیدوارم خداوند سایه ی مادر و خانواده تان را برسرتان جاودان بدارد.

    این سوراخ شدگی برگهای گیاهان به علت یک حشره(آفت) است و باید از گــَردی به نام «سون=7» استفاده کنید و یا به روش قدیم توتون یک نخ یا دو نخ سیگار را در یک بطری آب یکبار مصرف به مدّت 20 دقیقه بخیسانید و در وان حمام بر روی برگها بپاشید.

    البته مورد استفاده از توتون کمی شلخته گی و بوی نامطبوع دارد و ممکن است ناخوشایندتان باشد. در ضمن چنانچه تعداد برگهای سوراخ شده زیاد نیستند آنها را قطع کرده و دور بریزید تا بقیه ی برگها آفتزده نشوند.

    بهرحال این هم راهکار من بود؛ هرچند گه گرد7 را به راحتی میتوانیددر مغازه ها بیابید.
    سلامتی و آرامش شما و خانواده ی محترمتان آرزوی قلبی من است.....پیروز باشید....ارادتمند حمید

    پاسخحذف
  3. این چند روز منم به همین بلای کار نکردن دچارم. چند تا مطلب باید بنویسم و حالش نیست.
    اون سالادت نصف شبی بدجوری دهنم رو آب انداخت:)

    پاسخحذف
  4. نيك ناز جان, اول از همه اينكه آفرين به همتت كه تنهايي غذاي ايراني هم درست مي كني. نوش جون.
    دوم اينكه در مورد سرويس وضع من از شما خرابتر بود چون بابا مي رفت سرويس نگه مي داشت تا من نفس نفس زنان برسم!

    پاسخحذف
  5. امان از این شب امتحان که باعث می شه ادم کلی کارهای خوب دیگه انجام بده! یعنی هر کار خوبی جر درس خوندن! از غذا پختن و خونه تمیز کردن و به گلدون رسیدن تا آخر! اصلا انگار لازمه سایه یه ترس رو سرمون باشه تا به کلی کارهای دیگه برسیم!

    پاسخحذف
  6. 1.جناب حمید خان عزیز بسی تشکر بابت راهنمایی، انشالله شب امتحان بعدی به جای درس خوندن، وقت میزارم آفت کش رو پیدا کنم بلکه دستتون خوب باشه و این گل ما شفا بگیره.

    2.آزاده عزیز، انگیزه پیدا کردن برای پخت غذا وقتی تنها هستی و غریب و...کلی قصه داره که اگه شد یه پست می نویسم حتما

    3. خب ظاهرا در زمینه کار به بعد موکول کردن و تنبلی های فصلی موسمی چند هم دست خوب پیدا کردم. میشه گفت ما همه با هم هستیم! سلام Dochtor، درخت،آزاده و Ako!

    پاسخحذف