جایتان خالی تب دارم. این بیلبیلکی که در گوش میگذاریم میگوید 39 درجه. راست و دروغش پای خودش، من به اندازهی کافی توبرهی پر از دروغ دارم برای آن دنیایم. امروز روز سومی است که من و تب با هم معاشقه میکنیم. آن هم از نوع چیک تو چیک. آنقدر در چیک فرو رفته که لپهای بینوایم سه روز است گلی شدهاند. عینهو دختران دهات کوهستانی و عشایر کوچنشین، تا اینجایش خیلی هم خوب. اما لامصب انگار کیفش از این نزدیکییه تجاوز گونه و بیاجازه با ما خیلی کوک است و بی خیال ما هم نمیشود، تب را میگویم. لرز هم دارم. خدا رو شکر همه چیز هست جز هزیان. این کلمه را هر چه نگاه میکنم جالب به نظر نمیآید. جاییش اشتباه است. حزیان؟ حظیان؟ هضیان؟ ...نه خدای من هی بدتر و ناآشنا تر میشود این کلمهی لعنتی. با من سر مزاح گذاشته. کسی چه میداند شاید هم از آثار تب باشد... به گمانم هذیان درست تر است. خودتان میفهمید از چه حرف میزنم دیگر، اینها همهاش قرارداد است برای اینکه شما از حرفهای من سر در بیاورید و من از سکوت شما و گرنه یک حرف پس و پیش که به تریج قبای کسی برنمیخورد. اه اه این تریچ است یا طریج یا چی اصلاً؟ مردهشور این همه ذال و ضاد وطا و ظای اضافی احمق، و این زبان به قول مرحوم هدایت حرامزادهی عربی و اینها را ببرند که همگی به طرز بیهودهای یک صدا دارند...اوف... تب دارم و این کلمههای زبان نفهم بیانصاف هم سر همکاری ندارند، هیچ هم حواسشان نیست که با این کارشان تبم را ممکن است به 40 درجه ارتقاء دهند.
تب دارم... این را گفته بودم انگار...و سه روز است هرچه منتظر نشستم دیدم نمیآید، هذیان بیمعرفت نامرد منظور نظرم است... وه که چقدر از این ترکیب بدترکیب "منظور نظر" بدم میآمده یک عمر... دیدم حیف است آدم در تب بسوزد اما هذیانش نیاید اصلا خوبیت ندارد، یک چیزی کم است. گفتم بیایم اینجا تلاشم را بکنم شاید به هذیان نویسی افتادم، به هرحال بهتر از هیچیست، حتی در حلیه المتقین آمده که ثواب هم دارد انگار، یادم نیست... آمدم، درب اینجا را که باز کردم دیدم بله خدا را شکر این هم آمد همچین روان و پُرمایه. وبلاگ عزیز این بار به شکل مسهلی کارآمد عمل کرد. دیگر انصافاً ملالی نیست جز دوری شما دوست عزیزتر از جان و گرانمایه و از همین دسته حرف های صد من یک غاز که فقط به درد لای آجرهای دیفال میخورد و لاغیر، راستش الان که خوبتر فکر میکنم میبینم حتی به درد به هم چسباندن آجرهای دیوار هم نمیخورد آخر. خودتان آن کج کلاه نداشتهتان را قاضی کنید، چطور باید گذاشتشان لای جرز؟ نمیشود که...چرا باید جای شما اینجا خالی باشد که حالا من محض رعایت ادب و تعارفات معمول هر سه جمله یک بار بگویم جای شما خالی؟ عزیز تر از جان هم از همان دسته شعرجاتیست که همه از دم دروغ میگویند اگر میگویندش. خودِ من، کجایم عزیز تر از جان هیچ دوست احیاناً از نوع بنی بشریست؟ حالا سریع پای پدر و مادرآدم را وسط نکشید، به جز آنها...نیست دیگر نیست... بیایید کمتر وهم کنیم رفقا.
آخ که من تب دارم و هذیان عزیز هم به مغزم هجوم آورده است این قرص کُلد اند فلوی ابله هم خواب آور بود انگار... انصافاً جای تکتک شما خالی ای دوستان عزیزتر از جان و حتی در این لحظات روحانی پیش از غروب میشود به سبک ژانر بازی هایی که بر در و دیوار گودر نوشته میشود این روزها گفت، آی لاو یو پی ام سی...و آهسته مُرد.
حواسم به سایر جملاتت نیست . سه روز تب مدام و آنهم 39 درجه علامت عفونت است . یا عفونت سینوسی هست و یا داخلی . در اولین فرصت به پزشک مراجعه کن . همین بی خیالی ها هست که باعث میشود بنویسند فلات وبلاگ نویس هم به آسمان رفت یا اینکه خودش غیبش بزند و بعد از سه ماه بیاید بگوید با یک تب چند روزه یا یک عفونت سادهء گلو ، کلیه هایم از کار افتاده و برایم دعا کنید
پاسخحذفامیدوارم زودتر حالتون خوب بشه
پاسخحذفمتن فوق بی شباهت به حزیان؟ حظیان؟ هضیان؟
نیست ولی در بین همین مطالب هذیان گونه نیز حرفهایی برای تامل وجود داره
در این مطالب نشانه هایست برای اهل تفکر
نیک ناز کوچک بی نوای ما....مرد از بس که جان ندارد...خوب میشی....قرصاتو بخور...ولی خدا رو شکر اصلا هذیون گفتنت نمیمومد ها...
پاسخحذفبله آقای لطیف عزیز عفونت سینوسی بود...در حال درمانم بلکه انشالله به این زودی ها به آسمان نروم، البته آن رفتن هم برای خودش هیجانی دارد:) ممنون از اینکه به فکرم بودید. همینطور ممنون از میلاد.
پاسخحذفمهرآیین جان تو رو به خدا می بینی ؟ واقعاًشانس آوردیم هذیانم نمیآمد و این شد P:
قرصهای صورتی و آبی و سفید رو میخورم بلکه زودتر خوب شم!
من همیشه از بالا به پایین می خونم. باید تغییر رویه بدم:(
پاسخحذف