بارون می باره ،بارون می باره ، از ابرا داره آسمون می باره...توی هر قطره، اشک ستاره....
این هوای سراسر خیس امروز صبح برای من نوستالژی های بی شمار به ارمغان آورده.."ارمغان".... یه وقتی ارادت بسیار داشتم به این اسم همینطور "ارغوان" ! همیشه فکر میکردم که اسم دخترم میتونه یکی از اینا باشه و .یاد هوشنگ ابتهاج میاد که:
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابيست هوا يا گرفتهست هنوز؟
من در اين گوشه که از دنيا بيرون است
آسماني به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست....
.
.
.
ارغوان، بیرق گلگون بهار
تو بر افراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
برزبان داشته باش
تو بخوان نغمۀ نا خوانده من
ارغوان، شاخۀ....
.
.
.
ارغوان، بیرق گلگون بهار
تو بر افراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
برزبان داشته باش
تو بخوان نغمۀ نا خوانده من
ارغوان، شاخۀ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر