دلم گرفته است. شاید سهم امروز من از زندگی همین دلِ تماما گرفته و زنگار بسته است که به هیچ کیمیایی صیقلی نمی شود.
دلم گرفته است و مرهم گذاری بر این همه جراحت ِبی پرستار نخواهم یافت. می دانم.
نیک انجامی هم لیاقتی می خواهد حتما، که این منِ این روزها ندارم اش...

۱ نظر: