من خیانت می کنم و از کردۀ خود خرسندم

چهرۀ آنچنان زیبایی نداره. جذابیت اندام هم همینطور. اما یه زنه. یه زن 31 ساله که از قضا شوهر داره و یه بچۀ 5 سالۀ بی‌نهایت لوس. این دو تا کبوتر یه روند دارن بهم تُک میزنن، واسه همدیگه شادونه می پاشن و پرو بالشون به رسم نوازش به سروصورت هم کشیده میشه.
پارسال دهمین سالگرد ازدواجشون رو اینجا جشن گرفتن. روی دریا، کشتی کروز، شامپاین مرغوب، لابستر، آتیش بازی، تشریفات بی نظیر، عشق و علاقه و قلب هایی که تو هوا پرپر میزدن... بله. خانم و آقای دکتر الان نزدیک 11 ساله که تن‌شون رو زیر یه پتو گرم می‌کنن. سرشون رو چفت هم می‌ذارن و می‌خوابن. از این ور دل هم خوابیدن های شبونه یه کاکل زری هم تولید کردن، در واقع این زوج خوشبخت شهر ما با کلی سلام صلوات، یکی از اون روح هایی که صف کشیده و منتظر به دنیا اومدن  بود رو سزارین کنان وارد دنیا کردن. به به...به به...تا اینجاش خیلی هم زیبا و برگرفته از طبیعت بشری و خجسته و گوگولی مگولی و دل انگیز...

این خانم دکتر ایرانی ما که همش 5 ساله اینجا اومده علاوه بر یک شوهر عاشق پیشه، یه کودک چاق و چله، کلی پول و جواهر، ماشین 300 هزار دلاری و خیلی چیزای دیگه، یه دوست پسرفابریک هم داره!
میگه اینجوری زندگیمون قشنگ تره، خوش رنگتره، اصلاً شوهرم باید قدر این دوست پسر داشتن منو بدونه. اگه استیون نبود من همیشه عصبی بودم و تو خونه یه جهنم سوزان درست میکردم. ولی اینجوری هم اون راضیه هم من. البته آقای شوهر که نمیدونه من از چی راضی ام، فقط نتیجه ش رو میبینه که حالم خوبه. همین. 

دلم گرفت. نمی‌دونم واسه آقای شوهر، واسه اون کره‌خرشون، واسه این زن یا اصلاً واسه خود خودم.

و روزها از پی شب ها میان و میرن، فصل ها پشت هم سرد و گرم‌مون می‌کنن، دونه دونه به چرتکۀ سالشمار عمرون اضافه میشه، دنیا رو مثل مارکوپلو می‌گردیم و تجربه سفر می‌ریزیم تو چنته مون، واسه هر بنی بشر زنده و مرده ای نطق می‌کنیم و اندرز ارائه می‌دیم، قیف به دست یه خروار ادعا به حلق ملت می‌ریزیم...ولی همچنان سرگردونی رو با خودمون خونه به خونه حمل میکنیم. بزرگترین دارایی‌مون حیرونی و ناتوانیه.  نه می‌دونیم چی می‌خوایم نه می‌دونیم چی کار داریم می‌کنیم نه اساساً هیچ‌وقت یاد گرفتیم مشق معرفت و روراستی رو درست درمون انجام بدیم. تو چشمای هم زل می‌زنیم و به سادگی آب روان خیانت می کنیم. چقدر هم که خیانت این روزا توضیح و توجیه و منطق و آسمون و ریسمون داره. عجبا و حیرتا که هنوزم شبا سرمون رو راحت پهن می‌کنیم ور دل شوهرمون درست لابلای بالش پر قو و پلکامون به هم نرسیده خواب دوست پسرمون رو می‌بینیم.



۴ نظر:

  1. نیک ناز جان, برای من هم ناراحت کننده است ولی بعید می دانم که زندگی آنها چندان دوام بیاورد. در ضمن بسیاری از ازدواجهایی که در ایران صورت می گیرد مصلحتی است و چون همه ایرانیها کمابیش هنرپیشه های خوبی هستند دیگران گمان می کنند که آنها عاشقان دلخسته یکدیگر هستند ولی کمتر کسی از درون زندگی آنها خبر دارد.

    پاسخحذف
  2. بشارت باد بر تو که این قضیه حداقل تو تهران هم داره زیاد می شه.

    پاسخحذف
  3. ظاهرا بلاگر بد افتاده به کامنت خوری، هیچ کامنتی از من ایجا نیست! آخه یعنی چی؟ :-(

    پاسخحذف
  4. خوب بقول خودت این حاج خانم هم دلیل اینکارش رو گفت و اینکه دنبال تنوعه و ووو ... اما می دونی بعد از این همه سال زندگی تو استرالیا .. من حتی واسه اینکه بفهمم دقیقا مردای این ور چه فنتی ها هستن و تو چه مایه هایی ... بهت بگم اصلا حسرت کار این زن رو نمی خورم که مثلا خوش بحالش یه بوی فرند استرالیایی هم داره .. ببین حالا بیشتر منظورم از استرالیایی ها همون سفید هاش یا نسل انگلو ساکسونشون .. یه مشت مردای چتر بازن که چون بی پدر بیشترشون بزرگ شدن .. کلا خیلی رفتاراشون مردانه نیست .. یعنی اگه اون طرفشون پول دار نباشه .. ماشین خوب نداشته باشه .. یا کار نکنه و حقوق خوبی نداشته باشه .. اصلا تحویلش نمی گیرن ... چه برسه که باهاش روابط داشته باشن .. حالا سکس رو خوب هر خری دوست داره .. کدوم مرد استرالیایی میگه نه .. اما روابط .. فرق می کنه .. اینا یه مشت مفت خورن که می خوان خرجشون رو هم زنه بده .. چه برسه به اینکه خودشون بخوان اینکار رو بکنن .. بقیه مهاجرین هم حالا حتی اونی که یه ذره حالت مردای قدیمی توش بوده قبلا ... حالا خودش یا نسل بعدیش که اینجا بدنیا اومد و بزرگ شد ... شده یه تن لشی مثل بقیه .. و های جینشون هم مزخرفه ...
    وای .. واسه همینه این خانوم که گفتی قیافه ای هم نداره .. اون استرالیایی ه به پولش نگاه می کنه نه به قیافه اش .. حالا این خانوم یا خودش می دونه اینو و عین خیالش نیست یا خره و هنوز دوزاریش نیفتاده بعد از این همه سال ..
    یارو می بینی باهات می ره بیرون قهوه می خوره .. اول که می خواد پول قهوه اش رو هم تو حساب کنی .. یعنی زنه ... حساب کنه .. تازه می خواد باهات یه سرویس هم بره سانفرانسیسکو .. یعنی این همه این مردای استرالیایی پررو و تن لشن .. البته من مجاری تی رو گفتم .. مردای خوبشون هم هستن که خیلی مسایل دیکه دارن .. یا همسر دارن و یا خیلی خیلی پیرن که بدرد نمی خورن ... از لحاظ سنی به آدم نمی خورن .. آره عزیزم ... نمی گم که تو حسودی می کنی به این زن و امثالش .. اما من واقعا حتی قبطه زندگی اش رو بخصوص تو همون قسمت بوی فرند استرالیایی داشتنش .. اصلا نمی خورم ... و عمرا با مردای استرالیایی قاطی نمی شم .. چون وقت تلف کردنه ... بای

    پاسخحذف