...Too Late

نه این که نمیدوم چمه ها، نه... می دونم. اما درمان؟  این رفتن از اون مرگ‌هاست و این من هم از اون سهراب‌ها که حتی اگه قصۀ شاهنامه رو از اول بنویسن و اینبار نوشدارو قبل از مرگ سهراب برسه، آخر قصه این جوری بسته میشه که زخم کاری حتی با نوشداروی معجزه‌گر هم التیام نیافت و رستم برای همیشه غم فرزند بر دل حک کرد... رفتنی رفتنیه.
عین یه بهمن شدید میمونه که بی هوا از اون بالای کوه سرازیر میشه و تو فقط وقت داری هجومِ بی رحمانۀ این همه سفیدی رو به طرفت تماشا کنی یا حداکثر با خودت بگی خداحافظ دنیا. باید بری.

۳ نظر:

  1. بله. وقتایی که کار از کار گذشته و دیره واسه نوش دارو. با این که سهراب زندست.
    رفتن؟؟!!

    پاسخحذف
  2. ببخشید می گم، اما ارمغان و ارغوان چی می شن؟ امید به آینده...نه، نباید رفت. یه لحظه نگاه کن و خودت رو کنار بکش.

    پاسخحذف
  3. :)چه خوب که ارمغان و ارغوان رو یادته درخت عزیز...

    پاسخحذف