جایی در همین نزدیکی

همین الان که تلق تلق، حرف به حرف این‌ تن سفید صفحه رو سیاه می‌کنم و خیره به صفحه مانیتور هرازگاهی بک اسپیس-زنان و نُچ نُچ گویان از نو می‌نویسم، درست همین الان، روبروی دریا نشسته‌ام. جای‌تان خالی نمی‌گویم تا دچار تعارفات شاه‌عبدالعظیمی مرسوم نشده باشیم و زلال و صادقانه سخن بگوییم. من که شما را نمی‌شناسم شما هم من را. پس نه جای من آنجا پیش دل و دیده و اندام و بالای شما خالی‌ست نه جای شما جنب دل من. بیایید کمی روراست‌تر باشیم این روزها. با خودمان با مردمان. 
اقیانوس آرام را می‌گفتم که چشم در چشم من همین روبرو نشسته است. حقیقتش اگر زن است، زن لوند خوش عشوه‌ و خوش لعابی‌ست این دریا که در این لحظه ترکیبی از سبزآبی، نیلی، فیروزه‌ای و سرمه‌ای رنگ پوشیده و بی‌خیال دل من و شما، دلبری ها می‌کند بی‌انصاف. برهنه.  بدون موج. آرام و متین. اگر هم مرد است که از آن مردهای خوش‌پوش و موقری‌ست که گاهی در سکوت پیپ می‌کشد و قهوه‌ی تلخی می‌نوشد و تو، بدنش را هوس می‌کنی دم به دم. از آنها که خوش داری غرق شوی در هزارتوی نهان اندام لعنتی‌اش و دیگر بیرون نیایی...امروز آسمان بالای سرمان در این شهر از همان ابرهای سفید گرد وقلنبه‌ای دارد که شبیه گوسفندهای پشمالوی فرفری مرینوس هستند و گله‌‌شان بی‌هدف در دشت سبز اینور‌آنور می‌رود. از این مدل ابرها را در کارتون های بچه های زیر 3 سال زیاد می‌توان دید. حتماً در روانشناسی کودکان ابرهای سفید گول گولی نمادی از آرامش و لطافت یا چیزی از این دست به حساب می‌آید و ما سرمان نمی‌شود...حتماً.  ظهر آفتابی پنجشنبه روزی‌ست و من با هزار ترفند امروز را خانه مانده‌ام صرف اینکه مانده باشم و دیگر هیچ. بهار در این سوی زمین نم نمک دارد دامن رنگ رنگش را پهن می‌کند. آفتاب شفافی یک لمه خودش را بر زمین انداخته است،‌ تنبل تنبل. کایت بزرگ آبی رنگی هم در افق دریا بالا و پایین می‌شود، این یعنی یک نفر دارد آن دوردست‌ها، جایی بین ساحل و میانه آب، وصل به یک کایت و از آن‌ور هم یک قایق، معلق در هوا، پاراسیلینگ کنان، خوش و خندان آسمان دریا را در می‌نوردد و صفا می‌کند. خودش هم نمی‌داند که چه بی منت، به منظره‌ی امروز من یک عنصر بشری شادمان بخشیده است. دمت گرم! آهای آدمی که آن دوردورها لذت می‌بری و زندگی را می‌بلعی.

۲ نظر:

  1. سلام
    با خواندن این پست ، یک سئوال دیرینه ، دوباره به ذهنم هجوم آورده و چون امکان طرحش در وبلاگ نبود ، برایتان ایمیل کردم.
    امیدوارم که حمل به جسارت و بی ادبی نکنید.
    با تشکر
    محمد 38 ساله از ایران

    پاسخحذف
  2. مثل همیشه دل نشین و زیبا بود
    اومدن بهار در سرزمین کانگورها باید زیبا باشه حتما واسمون پس از اومدن بهار عکس بذار
    یه پیشنهاد هم دارم و اون اینکه اگه دوست داشتی توی وبلاگت آهنگ های دلنشینی که به دلت میشینه روهم قرا بده تا بقیه هم لذت ببرند

    پاسخحذف