من، پُر مشتری‌ترین کلید ساز شهرم
از بس کلید ساختم و ساختم و ساختم تا شاید به شاه‌کلید  تو برسم،  پیرم در‌آمد
من مشغول بودم و ...تو رفته بودی
من مانده بودم و هزاران کلید بی‌مصرف و دلی رنجور و تجربه‌ی سال‌ها کلید‌ ‌سازیِ عاشقانه؛
حالا منِ تنهای شکست خورده، پُر مشتری ترین‌ام در این شهر...

۲ نظر:

  1. " باید به قفل ها بسپاریم, با بوسه ای گشوده شوند< بی رخصت کلید..
    "

    پاسخحذف
  2. كامنتدوني پست آخرت خراب بود. جالبش اينجاست كه تو آخرين روز كاري كه خودم با اصرار ازش استعفا داده بودم، جلوي اشكامو نميتونستم بگيرم...

    پاسخحذف