باید یه جایی تمومش می‌کردم. یه تموم کردن محکم، وحشیانه، دیوانه‌وار. حتی به قیمت اینکه له بشم، له بشه. باید یه جایی دوباره صدامو می‌نداختم تو سرم فریاد می‌زدم،‌ بعد از این همه خفقان باید هوار می‌کشیدم... آرامش کلمات موقر و متین و مهربون رو امتحان کرده بودم. صد بار هزار بار...جواب نداد. این معجزه‌ی عطوفت و مماشات و مدارا واسه‌ی ما یه تردستی ساده بود که دستش رو شده بود... کار نکرد. نمی‌خواست که بشه. نشد که بشه. یه جاهایی هست که انگار فقط سیلی باید زد به همه چیز به همه‌ی خاطره‌ها به همه‌ی اشتراکات چندین ساله، به هر چی ریشه و پی که داری و دارین. باید زد.‌ یه کشیده‌ی محکم. طوری که برق از چشماش بپره. چند ثانیه کور بشه، گوشاش بگیره، یخ بزنه از ضرب دستای زنونه‌ات.
 اینقدر محکم زدم که انگشتام کبود شدن،‌ درد دارن، خونریزی کردن. حنجره‌م تیر می‌کشه. قلبم حوصله‌ی تپش نداره، یه در میون می‌زنه. چشمام خودسر شدن، کاری به کار دنیا ندارن... بی‌خیال نگاه کردن شدن. غدد بزاقی‌م ترشح کردن رو انگار تحریم کرده باشن، بی سر وصدا اعتصاب راه انداختن، زبونم خشک خشک شده...
ته مونده‌های یه خرابه رو اینقدر با تمام وجود لگدمال کردم که پاهام لمس شدن، از جفت پا فلج شدم. آنچنان خراب کردم که حالا حالا ها کسی جرئت نکنه اون طرفا، روی اون تیکه زمین وامونده‌ی لم یزرع  آلونک بسازه.
بی قاضی و محکمه و هیئت منصفه، قبول محکومیت می‌کنم. من به خاطر این فریادی که با تک تک سلول‌های وجودم زدم محکوم این پرونده هستم. آدم بده‌ی این بازی مخوف که شرط بندی بُرد و باختش سر قطره‌های خون‌ش بود و دونه دونه‌ی روزهای معصوم زندگی‌ش، من هستم. من جزءِ معدود محکومینی هستم که از محکومیتش راضی و سربلنده. خودم خواستم این پاره شدن بی رحمانه‌ی آخرین نخ اتصال رو. پای حکم‌ام می‌ایستم. حتی اگه مجازاتم تیرباران شدن با چشم‌های باز در غربت یخ‌زده‌ی یک غروب بارونی باشه...

۱۱ نظر:

  1. خوشبحالت
    آفرین بر شجاعتت
    کاش منهم داشتم زمانهای قبل را می گویم قبل از اینکه بچه دار شود را می گویم
    کاش منهم تمامش کرده بودم
    نه در یک غروب بارانی نه در یک صبح آفتابی تابستانی باید اینکار می کردم
    برای من خیلی دیر شده.
    تبریک می گریم. مبارکت باشد

    پاسخحذف
  2. واقعا تو این مدت بحرانهای بزرگی رو متحمل شدی از تغییر شغل گرفته تا تموم کردن رابطه عاشقانه ات
    نمیخوای به ما هم بگی رمز این همه پذیرش و شجاعتت چیه؟ گر چه قبلا هم سوالم بی جواب مونده

    پاسخحذف
  3. سلام ، خواندم -حس کردم - سالها ميگذرد و من قوي و استوار بر خواسته هاي زميني خودبه عشقي از جنسي ديگر رسيده ام . گويا همه آن عشقها فقط مقدمه اي بود تا به اينجا برسم . عشق اسطلاب اسرار خداست .

    پاسخحذف
  4. منم منتظر این روزم،درد میکشم.
    آفرین بر تو.

    پاسخحذف
  5. :)
    زمانش رسیده بوده. تا وقتی که زمان واقعیش نرسه ادم نمیتونه همچین حرکتی بکنه.مردده.دودله.صبر میکنه فلان کلان.وقتی بتونی اینکارو بکنی.وقتی بتونی تمام پلهای پشت سرتو جوری خراب کنی که دیگه راه برگشتی نباشه..و ته دلت همچنان قرص بمونه و پشیمون نباشی از این کارت یعنی وقتش رسیده بوده.پاش واستا.اشتباه نکردی. و تردید به خودت راه نده که حتی یه درصد شاید اشتباه کردم.نه نکردی.زمانی که ادم جرات این کارو پیدا میکنه یعنی دیگه زمانش رسیده بوده.بیشتر از لحاط حسی میگم.بگذریم.میخوام بگم خوب میفهمم این حرکتو

    پاسخحذف
  6. درود بر تو که با پستی و بلندیهای زندگی در جنگی و راه رو برای آیندهای بهتر هموار می کنی .
    برای بنده و امثال بنده که در گرداب مشکلات زندگی نیافتادیم شاید صحبت کردن در مورد چنین تصمیماتی بی معنی به نظر برسه ولی از قدیم گفتن جلوی ضرر رو هر موقع بگیری منفعت .

    پاسخحذف
  7. عاشق معرفی خودت شدم: گاهی ذهنت بیش از حد فعال می‌شود
    می‌شود یک کودک پر از سئوال
    یک فیزیک‌دان جستجوگر
    یک بافندۀ ماهر که افکار می‌بافد
    یا حتی حیوانی که حیوانیت را سزای خود نمی‌بیند

    بعد خزعبلات اناری رنگ ات را یواش یواش مز مزه کردم.. به مرور.. و... عاشق دنیای اناری رنگت شدم دخترک نیک.. دخترک ناز...

    پاسخحذف