تو که کیمیافروشی... نظری به قلب ما کن

باران جلابخشِ پاکیزه‌‌مسلک  می‌خواستیم
ابر‌های نابارورِ آفتاب‌پوش فرستادند برایمان

نسیم گرده‌افشان عشوه‌گر و عاشق پیشه طلب کرده بودیم
بادهای صدو بیست روزه‌ی سیستان نسیب‌مان شد

پرواز بلند به آسمان‌های بی‌مرز و آزاد می‌خواستیم
عاقبت؛ قفس نشین شدیم و بی‌پر و بال
*به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت...

*حافظ

۱ نظر:

  1. پرش.ی.ن کت رو فقط تو این چیزا باید جدی گرفت که با چنگ و دندون داره از عروس هزار دامادش دفاع می کنه.
    فکر نکنم از این بدتر تعبیری برای مامانش اینا وجود داشته باشه.

    پاسخحذف