دلم می گیرد از خیابان های بی رهگذر. دلم می گیرد از مغازه های بی مشتری، ازکتاب های بی خواننده...
از تئاتر های بی تماشاگر، دلم سخت می گیرد...
از آبگیرهای بی ماهی، تپه های بی خورشید بی شقایق،از درختان خالی از آشیانه، دریای بی قایق، بی بادبان، بی ماهیگیر، از آسمان بی پرنده، دلم غریبانه می گیرد...
ازشهرِخالی ازشهروند
از وطنِ خالی از هموطن
از وطنِ خالی از هموطن
از انقلاب بی قهرمان
از روزگار تهی از بزرگ مردانِ وارسته،
دلم چه جانانه، چه بی مثال وبی درمان، می گیرد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر