مینویسم. پاک کنم. می نویسم. خط میزنم. می نویسم. پاره می کنم. می نویسم. اشک میریزم،کلمات خیس می شن. می نویسم. باد کاغذا رو می بره. می نویسم. اینبار نوشته می مونه اما کسی نمی خونه. دلم از غربت نوشته و اون همه کلمۀ متروک می گیره. یه دیوار پیدا می کنم توی شهر. گچی و سفید. روش می نویسم
 
" به کجای این شب تاریک بیاویزم قبای ژندۀ خود را..."

دلم خوشه که این یکی رو یه عالمه چشم می بینن و می خونن.اما یکی نبود یادم بندازه که... اینجا هیچکس بلد نیست فارسی بخونه. حتی تو...



۱ نظر:

  1. همین که می نویسی خوبه.
    یه عکس از دیوارنویسی ت می ذاشتی؛ هرچند بیشتر عکساتو نمی شه دید.

    پاسخحذف