دراینکه ما ایرانی ها "یه جوری" هستیم شک نکنید. اینکه تفاوتهای اعجاب انگیزی وجود داره بین ما(که این "ما" در ابعاد وسیع تر مردمان کشورهای اطرافمون رو هم در بر می گیره) و سایر انسانهای ساکن این کرۀ خاکی هم به وضوح مشخصه.
تا به حال دقت کردین که چقدر نگاه های یک مرد یا زن ایرانی می تونه جستجوگر، وقیح و بی پرده باشه؟ چند درصد از ما ، اگر توی مترو یک خانم جوون با چیزی شبیه به بیکینی بر تن روی صندلی مقابل ما بنشینه و پا رو پا بندازه، بدون سر بلند کردن و یک دل سیر خیره شدن به اندام برهنه، تک تک اعضاءِ اون تن و کشف همۀ برجستگی فرورفتگی های موجود در بدن بی دفاع ش، به کتاب خوندن یا حرف زدن با بغل دستی ادامه می دیم و بعدش هم انگار نه انگار که جلومون یه پیر مرد 74 سالۀ چروک نشسته یا یک چنین ماهرویِ گل اندامِ بی عیب و نقصی که اتفاقا نیمه برهنه هم هست، راهمون رو می کشیم و 4 تا ایستگاه بعد پیاده میشیم؟ فکر کنم هیچ درصد !
خب باید بگم بدون کوچکترین اغراقی به شخصه شاهد عینی چنین صحنه هایی بودم و لذت بردم از این نبودنِ نگاه های درنده در هوا و این همه حس امنیت و آرامش ناشی از اون.
چند سال پیش دوستی به طور اتفاقی به یک" گِی کلاب" دعوت شده بود و محض کنجکاوی با جناب  دعوت کنندۀ محترم که خودشون گِی تشریف داشتن، در کلاب حضور یافت. این دوستمون تعریف می کنه، هرگز حسِ افتضاحه در معرض نگاه قرار گرفتن توسط مرد هایی که تک تک به چشم خریدارنگاهت می کنند و اندام و اجزاءِ صورتت، مثل لبها رو با ولع خاص و حال بهم زنی دید می زنند رو، نمیشه با نوع دیگری از عدم امنیت مقایسه کرد. می گفت شما دخترهای بی نوا چه می کشیدید وقتی هر روز از خیابانهای تهران عبور می کردید و میدان امام حسین و انقلاب را آنطور شجاعانه، با اعصاب پولادین زیر پا می گذاشتید برای دو ساعت کلاس دانشگاهی!
اون شب به شدت به این دوست خندیدم چون جرقه های وحشت و بهت را در حین تعریف کردن جزئیات داستان می شد در چشمانش دید و خب اینکه یک مرد 33 ساله، تازه کمی از معذب بودن های دائمیِ ما رو در آن جامعۀ ایران به شخصه تجربه کرده بود واینطور ترسیده بود، بس خنده آور می نمود!
 اگه به کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس سر بزنیم وضعیت مشابهی خواهیم دید...انبوه نگاه های نخراشیده و کثیف!
علاوه براین،
ما ایرانی ها به شدت اهل دروغ گفتن های دم دستی ملقب به "چاخان" هستیم. چنین چیزی اصولا در اینجا بی معنی ست.
ما همگی استاد تقلب کردن و پیدا کردن راهی برای فرار از هر گونه قانون هستیم. بسیار هم مفتخریم به این قابلیت البته.
ما مهارت خاصی داریم در قضاوت کردن و حکم دادن در مورد کوچکترین رفتار افراد. اینکه چقدر صلاحیت و شناخت داریم مهم نیست فقط قضاوت می کنیم.
توانایی ما در برچسب زدن به دیگران مثال زدنی ست. در مسخره کردن این و آن هم به راحتی می توانیم مقام اول را کسب کنیم.
ما توهین کردن را خوب بلدیم چه واضح و رسا، چه در لفافۀ کلمات قشنگ و مودبانه!
محال است در صف قرار بگیریم و کسی جایی از صف خودش را به وقیحانه ترین شکل ممکن نچپاند!
ما مدعی العموم وفضولِ حال و احوال همه هستیم.
مردان ما سرمایه ای دارند به اسم "غیرت". اینکه ماهیت این واژه به واقع چیست، بماند...
ما ایرانی ها در جواب اینکه چای می خوری؟ اول خواهیم گفت نه! اگر بار دیگر سوال شود احتمال زیاد می گوییم " بله یه کم رنگ لطفا". واقعا هم معلوم نیست ازاول چای می خواستیم یا نمی خواستیم!
ما ایرانی ها ده ها بار در روز به قربونِ خاص و عام می رویم و پیشنهاد غلامی می دهیم و چاکری، اما هرگز منظورمان این نیست البته! حتی چه بسا که در ذهن مان به طورشبانه روز "طناب  دار او را می بافیم"....

مردم آزاری،  تنگ نظری،  تغییر نقل قول ها به شکل آنلاین وفوری، بد قولی، ریاکاری در قول وعمل، عدم ثبات شخصیتی، مغلطه بازی، چاپلوسی های شنیع، دور زدن های ناگهانی، اغراق های بی دلیل، غرور و اعتماد به نفس کاذب ودر بوق دمیدن و دم زدن های دائم از آنچه دستاورد خودمان نیست اما پیشینیان و دیگر ایرانیان زحمتش را کشیده اند و...همه و همه نماد های هستند از پیچیده بودن شخصیت ایرانیان که پیامد سالها ترس و عدم امنیت ناشی از استبداد حاکم در افراد و حکومتهای آن سرزمین است.

مدتها بود می خواستم از مشاهداتم در این کشور بنویسم و مقایسه بکنم با سرزمین مادری، این پیشنهاد درخت ابدی عزیز باعث شد تصمیم رو عملی کنم.
بهمن ماه سال گذشته این رو خوندم و تاسف خوردم.







۵ نظر:

  1. آفرین.
    جفت لینک های ته مطلبت یه چیزه. اشتباه نکردی؟

    پاسخحذف
  2. لینک اول تصحیح شد. ممنون از تذکر

    پاسخحذف
  3. به پیشنهاد "درخت ابدی" آمدم و مطلبات را خواندم. خیلی رک و پوستکنده بود. بله، وقتی فرصت پیدا میکنی از این محیط (که به واقع عجیب و غریب است) فاصله بگیری تازه متوجه تفاوتها میشوی. همین ویژگیِهای (شاید بینظیر) باعث شده نگاههای خارجی (حتا حرفهایهاشان) در تحلیل ما دائم دچار اشتباه بشوند؛ حتا بعضی مواقع خودمان هم از رفتارمان غافلگیر میشویم.

    پاسخحذف
  4. من که تا حالا کشورا اروپائی نرفتم ولی فکر کنم بیکینی تو مترو جلب توجه کنه,بالاخره یه چیزی به اسمه عرف و عادت وجود داره که تو عرف کسی تو مترو بیکینی نمی پوشه(البته یه مثال بود شاید)
    با نوشتت موافقم و می دونی که همه اینا علت و معلولن,علت و معلولائی که تو ایران خیلی پیچیده شده.

    پاسخحذف