پرشین گربه! اسمش خیلی پر زرق و برق و غلط اندازه. قیمتش هم در راستای همون شکوه و جلال و جبروت اسمش نسبت به گربههای نژاد های دیگه بالاتره. چیزی که اینجا به عنوان گربۀ هم وطن میبینی موجود خیفیل، صورت بشقابی، پر پشم و پیل و پت و پهنیه که ماشالله از همۀ هنر و صنعت دنیا فقط بلده خوب بخوره و خوب بخوابه. اینا رو که اینور آب ببینی محاله با سوز و اندوه یاد جد و آباد و فک و فامیلشون در ولایت نکنی که بندگان خدا همۀ عمر هفتهشت ده سالهشون صرف جستجو در کیسههای سیاه و سبز و زرد آشغالهای بوگندوی خیس توی کوچه پس کوچه ها میشه و بقیهش رو هم نمیدونم با چه هدفی و چه منظوری در مسیربالا رفتن از در و دیوار مردم سپری میکنن که این وسط گاهی از ارتفاع میوفتن و دست و پاشون میشکنه یا اینکه وقت رد شدن از خیابون یه تصادف خرکی میکنن و بیگناه و مظلوم به دیار باقی می شتابن. اصولاً تو خیابونهای تهران که راه بری در تمام کادر حوزۀ دیدت، از چپ و راست و بالا و پایین در سایزهای مختلف گربه های ریقو وارد میشن و خارج میشن. یکی از زیر ماشین پارک شده سرشو میاره بیرون بی توجه به ادب و شئونات بزرگتری کوچیکتری چشاشو میبنده دهنشو عین تمساح باز میکنه و تو صورتت خمیازه میکشه، اون گوشۀ سمت چپ تصویر یه دونه سفید خال خال مشکی خیز برمیداره که از دیوار بپره بالا، اون طرف تر یه دونه خاکستری پوست و استخون روی دو پا وایساده و داره ناخن می کشه به لاستیکای یه ماشین بدبخت و اینجوری کش و قوس صبحگاهیش رو میاد، یه تعدادی هم که مسلماً تا کمر توی سطل زباله خم شدن بلکه بیمنت خلق، بخور نمیری روزی حلال به دست بیارن. این صحنه ها واسه مایی که تو تهران بزرگ شدیم اینقدر عادی بود که اگه یه روز تا شب هیچی گربه نمیدیدم یحتمل دل نگرون میشدیم. اما شاید یکی از اتفاقات سادهای که تو هجرت کردن از شهر و دیار و ولایت میوفته اینه که همین عناصر ساده و دم دستی شهری هم از فردای روزی که زندگیت رو تو شهر جدید شروع می کنی برات غریب میان و غیر طبیعی. این تفاوت ها اینقدر پیش پا افتاده هستن که مثل من ممکنه سالها از کنارشون رد بشی و یه گوشۀ تنگ و تاریک از ذهنت بهشون فکر کنی اما هیچوقت به حرف نیای و در موردشون واسه کسی قصۀ حسین کرد شبستری نبافی.
اما حالا که نشستیم و چایی قند پهلو میخوریم و دور همی داریم گپ میزنیم باید بگم که اینجا، تو این شهر خارج(!) هیچ وقت توی خیابون گربۀ آواره و غیر آواره نمی بینی. نقطه.
به جاش توی پارکها یا کوچه های درختی یه موجوداتی رو میبینی که از این درخت میپرن به اون یکی و گاهی هم خم میشن چشم تو چشم نگاه عاقل اندر سفیهی بهت میکنن، سر تاسفی بابت حماقتت تکون میدن و راهشون رو میگیرن میرن. این بچهها تقریباً هم سایز گربههای خیابونی خودمونن اما بیشتر شبیه موش و سنجابن. اسمشون هست پاسِم (Possum) ، شهرتشون رو و اسم فامیلشون رو متاسفانه نمیدونم البته.
این عکس رو پارسال گرفتم...عکس گرفتن ازشون زیاد کار راحتی نیست
این پاسم های گوگولی مگول گاهی برای خونه ها دردسر درست می کنن چون از شاخه های درختا و سیم برقا راهشونو میگیرن صاف میرن تا میرسن به شیروونی خونه ها. بعد یه سوراخی پیدا می کنن و میرن توی فضای بین شیروونی و سقف خونه و همونجا خونواده و سر و همسر تشکیل میدن. بعد ظاهراً جمعیت شون که زیاد میشه، پارتی میدن و رفت و آمدهای مشکوک و مخالف با منافی شرع و عرف راه میندازن و تا دم دمای صبح بساط عرق و ورق و زر ورق و عیاشی و فاحشهگریشون به پاست. اینجوریاس که همسایهها شاکی میشن و...بله زنگ میزنن 110!
یه شغلی اینجا وجود داره به اسم Possum Catcher. مثلاً شرکت Paul The Possum Catcher! که کارشون اجرای حکم تخلیه شیروونی برای خانوادۀ پر جمعیت جناب پاسم هست. در یک هیات چند نفره سوار بر وَنی که روش کلی اسم و رسم شرکتشون رو حک کرده به محل تخلف میان و طی یک عملیات تعقیب و گریز مهیج، دوستان رو از محل مورد نظر متواری میکنن.
راستشو بخواین مملکت بامزهایه، دغدغههای بامزه تری هم تو این سرزمین موج می زنه. واسه ماهایی که از یه دنیای دیگه با یه عالمه درد و بلای آسمانی و زمینی و دولتی و مملکتی اومدیم اینجا، این جریانات و اتفاقات بیشتر تداعی گر تصاویری از کارتون های دوران بچگیه. من که خودم خیلی یاد پت پستچی یا مثلاً باغچۀ سبزیجات میوفتم!
آی اون پاراگراف آخر بدجوری آتیش به دل میندازه. آ....ی
پاسخحذفopossum?
پاسخحذفaz rasteye kisedaran??
: )
جالب بود
پاسخحذفسلام
پاسخحذفاون قسمت : عرق ، ورق و زر ورق !!! خیلی باحال بود!!!
این عبارت ها را از کجا می آری؟
با تشکر
محمد 38 ساله از ایران